۱۳۸۷ خرداد ۳۱, جمعه

خواهر و پسر همسایه


 

ين ماجرا رو که ميخوام براتون تعريف کنم مربوط به شهريور1380 ميشود
من يک خواهر دارم که در حال حاضر 33 سالشه واسمش شهين است يک دختر12ساله هم داره بنام الناز اين خواهره بنده يک زن چادري هست که بعضي وقتها اگه وقت ميکرد منو نصيحت ميکرد .يک روز که اتفاقي فهميد من دوست دختر دارم خيلي ناراحت شد و کلي نصيتم کرد که اينکارا خوب نيست و….. تابستان گذشته شوهر خواهرم براي يک سفر کاري رفت کانادا و تا 6 ماه هم بر نميگشت .ضمنا اينو هم بگم که در آپاتمان کناري خواهرم يک زن مينسال حدود45سال که اسمش منيژه بود و شوهرش 3 سالي ميشد فوت کرده با پسرش به نا م شهرام که24داشت( که خوشتيپ وخوشگل بود) زندگي ميکرد که با توجه به رفت و امد زيادي که من به خانه خواهرم داشتم با شهرام دوست شدم.منو شهرام انقدر صميمي بوديم که از همه چيزه زندگي هم خبر داشتيم بعد يک هفته که شوهر خواهرم به کانادا رفت يک روز عصر رفتم خونشون ديدم خواهرم يک بلوز و دامن چسب بدن پوشيده و جلوي آينه موهاي فر زده شوژل ميزنه و يک مانتوي سفيد اندامي که کاملا چسب بدنش بود و انداموشوميزد بيرون ؛ پوشيد و به من گفت :اين مانتو رو تازه خريدم بهم مياد منم گفتم آره ولي تو که از اين مانتوهاي تنگ نميپوشيدي گفت زير چادر معلوم نميشه بعد چادرشو سرش کرد و رو به من کرد وگفت اين منيژه خانم يکمي کسالت داره و پسرش هم نيست من ميرم يک سري ازش بزنم. الناز هر چي خواهش کرد تا اونم بره خواهرم قبول نکرد و گفت نه منيژه خانم مريضه و ميخواد استراحت کنه. به منم گفت من تا يک ساعت ديگه ميام ورفت حدود نيم ساعت بعد تلفن زنگ زد گوشي رو که برداشتم ديدم شوهر خواهرم از کانادااست سريع رفتم تا خواهرمو از خونه منيژه خانم صدا کنم وقتي در زدم منيژه خانم درو باز کرد؛ هم منو ديد بد جوري هول کرد؛ گفتم به خواهرم بگيد تلفن از کانادا واگه ميشه بگيد شهرام بيا دم در کارش دارم گفت: که شهرام نيست و رفته خونه عموش و تا فردا نمياد الان خواهرتو صدا ميزنم و فورا درو بست چيزي که برام جالب بود اين بود که من اصلا کسالتي در وجود منيژه خانم نديدم بعد که خواهرم اومد که جواب تلفن رو بده وقتي رويه مبل نشست ناگهان ديدم يکي از دکمه هاي مانتوي خواهرم بازه و کمي از لختيه بدن خواهرم معلوم با خودم گفتم اينکه موقعي که رفت لباس تنش بود حالا چراهيچ لباسي زيره مانتو برش نيست؟! بعد از اينکه تلفنش تموم شد دوباره به خونه منيژه خانم رفت و من بدجوري به اون شک کردم با خودم گفتم نکنه خواهرم با منيژه هم جنس بازي ميکنن اما باز گفتم نه اون اصلا اهل اين حرفا نيست.
بعد از حدوا 25 دقيقه يکي در اپارتمانو زد من رفتم درو باز کردم ديدم خواهرمه؛ وقتي ميخواست بياد تو چنان بوي مني(آب کمر)خورد تو صورتم که يک لحظه سرم گيج رفت بعد گفت من ميرم دوش بگيرم بعد از حمام اومد الناز گفت بايد برام ديکته بگي منم از فرصت استفاده کردم و بهانه دستشويي رفتم سراغ رخت چرکاشون و ديدم همون لباسي که ساعتي پيش تنش بود الان تو لباساي کثف است وقتي بو کردم ديدم بو مني ميده و قسمت جلوي لباس خيس است وقتي دست زدم درست معلوم بود که با ابه مني خيس شده چون کاملا لزج بود و بوي آب مني ميده.
بلا فاصله بيرون امدم و به خواهرم گفتم من ميرم بيرون زود ميام.رفتم بيرون و از تلفن عمومي خونه منيژه خانم زنگ زدم ديدم شهرام تلفن رو برداشت ديگه مطمئن شدم منيژه خانم به من دروغ گفته و شهرام خونه عموش نيست با خودم گفتم يعني شهرام با خواهرم سکس داشته و مامانش هم خبر داره از خواهرم يک همچين کاري بعيد بود ازاون لحظه به بعد يک احساس ديگه به خواهرم پيدا کردم وياد حرف شهرام افتادم که يک بار به من گفت: من عاشق سکس با يک زن سفيد و خوشگل که بدن خوش اندام ودست و پاش گوشتي باشه وقتي خوب فکر کردم ديدم خواهر من همون مشخصاتي رو داره که شهرام برام تعريف کرده بود.
وقتي به خونه خواهرم برگشتم اينبار يه جوره ديگه نگاش کردم واي عجب بدني داشت مثل هلو؛هم خوش اندام بود هم دست و پاش گوشتي بود وقتي نگاه به کونش کرد م يک لحظه کيرم بلند شد عجب کوني داشت شب موقع خواب به سکس شهرام با خواهرم فکر کردم و يک دست جلق جانانه به ياد سکس اونا زدم ! روز بعد به شهرام زنگ زدم و شهرام گفت بيا پيش من کسي خونمون نيست مامانم رفته خونه خالم و تا شب نمياد و منم سريع رفتم خونشون بعد با هم نشستيم پشت کامپيوتر و رفتيم تو اينترنت من گفتم بريم تو سايت سکسي؛ شهرام خنديد و گفت چيه تو کفي؟ کفتم آره بد جوري گفت: اتفاقا من ديروز روي يک خانم بودم مثل هلو؛ جات خيلي خالي بود عجب حالي کردم منم گفتم کس جديد گير آوردي بيارش منم بکنمش پولش هرچي بشه ميدم شهرام گفت نه خره کس نيست شوهر داره جز منم به کسي نميده گفتم چه جوري دوست شدي گفت دوست مامانمه؛ گفتم مامانت خبر داره گفت: به کسي چيزي نگي مامانم برام جورش کرد گفت : وقتي به مامانم گفتم عجب دوستي داري اولش دعوام کرد گفت اون شوهر داره بعد يک مدت ازم قول گرفت اگه دوستيموبا سوگل ( سوگل دوست دختره شهرام بود که مامان شهرام اصلاً ازش خوشش نميامد ) بهم بزنم منم سعي ميکنم اونو با تو هم دوست کنم شهرام گفت خودمم فکر نميکردم مامانم بتونه انو براي من جورش کنه همين طوري که صحبت ميکرديم من وارد يک سايت سکسي ايراني شديم و يک داستان سکسي ضربدري که يک زن و شوهر با يک مرد غريبه دوست ميشن و 3نفري با هم سکس ميکنن رو خونديم بعد من رو به شهرام کردم و گفتم عجب مرداي بي غيرتي پيدا ميشن ( ميخواستم ببينم نظر شهرام در اين مورد چيه ) شهرام گفت : هر کسي يه جور حال ميکنه بعد به شهرام گفتم تو دوست داري يک زنو جلو شوهرش بکني ؟ خنديد و گفت : آره حال ميکنم ولي بيشتر از اون خيلي

آرش برادرم


 

پدر ومادرم رفته بودند سفر….فقط من و دادشم توي خونه بوديم چقدر خوابم ميومد …آرش برادرمه…21 سالشه و 3 سال از خودم بزرگتره… وقتي ديد خوابم مياد گفت:خب برو بخواب…شب بخير گفتم و رفتم…لباس خواب نازكم و پوشيدم و براي اينكه راحت تر بخوابم شلوارم و بيرون آوردم و با شورت و البته لباس خوابم خوابيدم و خيلي زود به خواب رفتم نيمه هاي سحر بود احساس كردم كسي داره به بدنم دست مي زنه اولش ترسيدم ولي بعدش كنجكاو شدم ببينم چيه…داشت دستاشو خيلي آروم جوري كه من بيدار نشم به روي كونم مي زد .تنها فاصله كونم با دستش همين پيراهن نازك خوابم بود…بعضي وقتا فشار مي داد و دستش خيلي راحت در نرمي كونم فرو مي رفت…چه دستاي داغي داشت… بعد چند دقيقه جرعتش بيشتر شد و دستاشو به پستانهايم رساند و حتي يكبار نوك پستانم و با دستش گرفت و از صداي نفس هاش حدس زدم بايد آرش داداش خودم باشه…نيم ساعت گذشت و همچنان كارش تكرار مي كرد …نفسم از توي سينه در نميامد و جلوي خودم داشت خيس مي شد…آرش دست از كار كشيد با خودم فكر كردم كاش كمي ديگه ادامه مي داد و داشتم ناميد مي شدم كه دستاي گرمي مستقيم ران هاي لختم و لمس كرد…واقعا شكه شدم .نمي دونستم اينهمه لذت داره… بازهم خودم را بخواب زدم …دستاشو به لاي پاهام رساند و آرام مالش مي داد و حتي دستاشو بالاتر آورد تا رسيد به پستانهايم…پستونم كمي سفت شد بود و كسم كه دیگه خيس خيس بود …داشتم ديوانه مي شدم…چه لذتي……آرش لباي خوابم و كاملا بالا زده بود و سعي مي كرد زير نور چراغ خواب پاهايم و ببينه….شورتي كه پوشيده بودم فقط جلوي كسم و سوراخ كونم و مي پوشند و بوسه آرام آرش به كونم نتيجه تلاشش بعد 2 ساعت بود…خيلي عجيب بود ديگه اصلا خوابم نميومد و اجازه مي دادم هر كاري مي خواد بكنه …ناگهان بين دو كپه كونم يه چيز بزرگ ولي خيلي داغ و حس كردم …حدس زدم كيره ولي يعني كير اينقدر بزرگه!…كيرشو آروم به بدنم مي زد….چيزي مثل مالش…نمي دونم فكر مي كنم از بس به درجه شهوت رسيده بود نمي دانست چون كيرشو قشنگ گذاشت بين دو رانم و تازه متوجه كلفتي كيرش شده بودم .شايد به اندازه يك ليوان…خودمو كمي تكون دادم كه يعني خوابم…فوري كيرشو دور كرد و چند دقيقه دست به كاري نزد اما بعد از چند دقيقه كاري كه مي ترسيدم اما دلم مي خواست انجام بده انجام داد…آرام دكمه شورتم و باز كرد و …مي ترسيدم بفهمه خودمو خيس كردم….شورتمو در آورد و دستشو گذاشت روي رم هاي بلندم…دستش خيس شد به دستش به كسم فشار وارد مي كرد و كسم اونقدر نرم بود كه خيلي راحت فرو مي رفت…آرام به سوراخ كون و كسم دست مي زد ديگه داغ داغ شده بودم .احساس كردم كونم با دستش خيس كرد …انگشتش و داخل كونم كرده وبود و مي چرخاند….خيلي خوشم آمد…و دوباره كيرشو به كونم چسباند…كاشكي مي تونستم به كيرش دست بزنم…سر كيرش و درست گذاشت روي سوراخ كونم …با آن گرماي هيجان انگيز كير برادرم كاملا داغ داغ بودم …چند بار به آرامي فشار داد و يكباره داخل كونم كرد….دردش آنقدر زياد بود كه جيغ كوتاهي كشيدم …آرش فورا كيرشو بيرون آورد نشستم و دستم و گذاشتم روي كونم و مالش دادم خوب بشه ….گفتم آرش داري با من چيكار مي كني…از زير نور چراغ خواب بدن لخت لختش و ديدم و كير كلفتي كه كه دلم را برده بود….چند نگاهم كرد سرم و انداختم پايين…دوباره بهم نزديك شد….مقاومتي نكردم و شروع كرد به ليسيدن كسم….اين ديگه چه جورش بود…توي عمرم چنين لذتي نبرده بودم…آرش حالا ديگه به سختي جاهاي حساس بدنم و فشار مي داد و پستانم و مك مي زد…گفت بخورش ….گفتم چي؟گفت كيرم…گفتم كثيفه!….گفت:تو هم كه ناز مي كني خوب بخواب…دمر خوابيدم و چراغو روشن كرد….توي روشنايي كمي خجالت مي كشيدم به هر حال داداشم بود…اما آرش بي خيال نسشت روي دو تا رانم و كونم و مالش داد…احساس كردم كونم دوباره شل شده و آرش هم باز كيرشو داخل كونم كرد…نه به شدت قبل اما بازهم توي كونم درد شديدي احساس كردم و از آرش خواستم درش بياره…آرش گفت:پس مي زارم لاي پاهات تا دردش بره…كير خودش و زير كس و روي كون مرا با آب دهان خودش و من كاملا خيس كرد و بعد شروع كرد…صداي جلق جلق كيرش با كونم فضاي اتاقئ پوشانده بود با هر حركت رفت و برگشت كيرش به پايين كسم مي خورد و احساس مطبوعي بهم دست مي داد و در يك لحظه درد بسيار شديدي توي كسم احساس كرد …احساس كردم آرش خداقا نصف كيرشو داخل كسم كرده چيغ بلندي كشيدم اما آرش كه نزديك انزال بود متوجه نبود و براي بار دوم كيرش درون كسم رفت ولي اندفعه تقريبا همه كيرش…كيرش 18 تا 20 بلندي داشت ….يكباره كيرشو از كسم دور كرد و آورد طرف صورتم…در حالي كه هنوز كسم به شدت درد مي كرد يه گرمي روي صورتم كردم و يك بوي عجيب….دست زدم چقدر غليظ بود نمي دونستم اين چيه ولي ديدم كير آرش نزديك صورتم بود و داشت مقداري از همون آب سفيد رنگ از كيرش چكه مي كرد…….كنجكاوي نكردم و فقط گفتم:آرش خيلي درد مي كنه….گفت:كجا؟كونت…چقدر راحت اين كلمه را ادا مي كرد …گفتم نه جلوم…خودم نگاه كردم ديدم كه تختم خوني شدم وروي كسم خون ديده مي شه…توي مدرسه شنيده بودم كه وقتي پرده بكارات پاره مي شه خون مياد…از آرش پرسيدم:ببين چيكار كردي…حالا چيكار كنمو بغض گلوم و پوشنده بود….آرش آرام منو بوسيد هنوز گرم بودم وقتي كيرش كه ديگه نرم شده بود روي كسم گذاشت كمي آرام تر شدم….من و برد حمام و خيلي با حوصله من و تميز كرد يكي از بهترين لباسهامو آورد و دوباره ماچم كرد…احساس خوبي بهم دست داد…آرش گفت:بي خيال دختر عمو هم كه ازدواج كرد پرده نداشت …كسي نمي فهمه….و با همين حرفها من و تسكين داد خوشحال شدم و تصميم گرفتم اينبار درخواست آرمين دوست پسرم و براي رفتن به خونشون رد نكنم…به آرش گفتم… گفت:حالا خوب شد رات انداختم!….يه چيز پلاستيكي بهم داد كيرشو در آورد و چيز پلاستيكي روي كيرش كشيد و گفت اگه با كسي مي خواستي رابطه داشته باشي از اينا داشته باشي حامله نمي شي…حواسم به حرفهايش نبود قلبم داشت تند تند مي زد براي اولين بار كيرشو با دستام گرفتم دوباره سيخ شده بود و خيلي هم گرم! گفت:ليس مي زني…..آرام بوسيدمش و هنوز كار را شروع نكرده بوديم كه صداي زنگ خانه آمد…پدر و ماردم برگشته بودند

۱۳۸۷ خرداد ۳۰, پنجشنبه

ساناز


 

من اسمم سانازه و الان 33 سال دارم . ميخوام اولين سكسم رو واستون تعريف كنم حدود 15 سالم بود 3 ماهي ميشد كه مدرسه ها باز شده بود . من كمي سرما خورده بودم و كسل بودم . صداي زنگ در اومد . زن عموم با برادرش (هادي ) بودن . برادرش بچه خوبي بود زياد قيافه جالبي نداشت اما خيلي خوب مشت و مال ميداد خيلي از زناي فاميل عاشق مشت و مالاش بودن . من كمي پيششون نشستم و بعدش رفتم تبقه بالا تو اتاقم كه بخوابم . كمي كه دراز كشيده بودم هادي اومد تو اتاقم و بهم گفت كه مادرت ميگفت كسلي و حال نداري گفتم آره كمي سرما خوردم . گفت ميخواي كمي مشت و مالت بدم شايد بهتر شي . اولش خجالت كشيدم و قبول نكردم ولي اينقد اصرار كرد كه قبول كردم … رو شكمم خوابيدم و اون اومد رو پاهام نشست و شرو كرد … اول ارووم شونه هامو ماليد و بعد دستشو از بالا روي ستون فقراتم كشيد تا دم شلوارم و بعد دوباره تا بالا و همين جور كمرم رو ميماليد خيلي خوشم اومده بود … بهد دستشو گذاشت رو باسنم و شرو كرد به ماليدن اولش خوشم نيومد و ميخواستم بگم كه اين كارو نكنه ولي روم نشد … كمي كه ماليد كم كم داشت خوشم ميومد و چيزي نگفتم … بهم گفت لباستو بزنم بالا و كمرت رو با كرم بمالم ؟ … منتظر جواب من نشد و لباسم رو بالا زد … منم كه خيلي از مشت و مالش خوشم اومده بود چيزي نگفتم … لباسم رو كه تا شونه هام زد بالا ازم پرسيد كرم داري ؟ گفتم تو كمدم دارم .. خواستم بلند شم كه نزاشت و خودش رفت آورد و دوباره رو پاهام نشست … بهد گفت لباستو در بياد اينجوري نميشه و لباسم رو در اورد .. اولش خيلي خجالت ميكشيدم ولي دلم ميخواست منو دسمالي كنه … رو شكمم هم خوابيده بودم و سينه هام رو نميديد … … بعد به كمرم كرم ماليد و شروع كرد … واقا عالي بود داشتم حسابي حال ميكردم … كم كم داشت صدام در ميو مد و ديگه تو حال خودم نبودم … يه دفه دستشو گذاشت رو باسنم و در گوشم گفت مي خواي باسنتم بمالم ؟ و شلوارم رو كشيد پايين و بعد دشتشو گذاشت بغلاي شرتم و خاست درش بياره كه دستمو گذاشتم روش و گفتم درش نيار … خم شد و صورتم رو محكم بوسيد و گفت نترس و كشيد پايين تا زانوهام و شرو كرد ماليدن باسنم خيلي حال مي داد حسابي همه جاي باسنم رو ماليد … كم كم داشتم آروم آروم آه و ناله ميكردم و كم كم بدنم داشت ميلرزيد … آروم خابيد روم و تو گوشم گفت تا حالا سكس داشتي ؟ گفتم نه … كيرش رو روي باسنم حس ميكردم بعد دستا شو آورد زيرم و سينه هام رو گرفت و ماليد … گفت ميخواي بكنمت ؟ … خيلي ترسيده بودم … گفتم نه … گفت نترس از عقب ميكنم … گفتم درد نداره ؟ … گفت كرم ميزنم درد نمي گيره و دوباره محكم منو بوسيد و بعد بلند شد و لباساشو در آورد يه نگاه به كيرش انداختم تقريبا يزرگ بود بعد اومد كنارم كيرشو گرفت جلوم و گفت مي خواي بهش دست بزني ؟ من رومو بر گردوندم و گفتم نه … نشست رو پاهام و به لاي باسنم كرم زد و … بعد با انگشتش سوراخ باسنم رو ماليد و بعد كرد تو و عقب جولو مي كرد … بعد 2 تا از انگشتاشو كرد تو … بعد 3 تا … بعد به كيرش كرم زد و گفت سرش كه بره تو يكم درد داره ولي زود خوب ميشه بعد كيرشو گذاشت دم سوراخم و كمرم رو گرفت و آروم فشار داد …
بد جوري دردم گرفت چشام يه لحظه سياهي رفت دستمو بردم پشتمو خ.استم كيرشو در بيارم … دستمو گرفت و گفت الان خوب ميشه و هي قربون صدقه من ميرفت … كم كم دردش خوب شد و آروم فشار داد كمي درد داشتم ولي حال ميداد … كم كم تا ته كرد تو و يه آه بلند كشيد و محكم بغلم كرد … و كيرشو فشار داد تو كونم … خيلي احساس خوبي بود … و آروم كيرشو عقب جولو ميكرد وقتي فورو ميكرد كمي درد داشت بعد از 3-4 دقيقه كيرش رو در آورد حس ميكردم كونم حسابي باز شده … بعد كيرش رو در آورد و كرم زد و دوباره فورو كرد … ايندفه را حتتر رفت تو و دردش كمتر بود و شرو كرد عقب جولو كردن و تو گوشم گفت از عمه تينات بيشتر حال ميدي ها … اونو از كوس كردم اينقده بهم حال نداد … تازه اون موقع بود كه فهميدم عمم با اون خوشكليش چرا اينقدر دورو بره اين ميگرده … هادي هم تن تن تو كونم تلمبه ميزد … داشتم حسابي حال ميكردم كه يهو يه چند تا آه بلند گفت و محكم كيرشو كرد تو كونم و در اورد … بعد تا ته كرد تو و حس كردم تو كونم يه چيزي ميريزه … بعد خابيدد روم و منو بوسيد گفتم چيكار كردي ؟ گفت آبم اومو عزيزم … دستشو آورد زيرم و كوسم رو ماليد … خيلي حال ميداد بعد حس كردم دارم ميتركم و بد جوري لرزيدم و يه احساس خيلي خوبي بهم دست داد … دوباره منو بوسيد و كيرشو از تو كونم كشيد بيرون و بلند شد … من حال بلند شدن نداشتم همون جوري رو شكمم دراز كشيده بودم هادي لباساشو پوشيد و پتوم رو كشيد روم و منو بوسيد و گفت كمي بخوابي خيلي حالت جا مياد … بعدش رفت و منم خوابيدم … بعد از اون چند بار ديگه هم منو كرد … اين اولين سكس من بود

۱۳۸۷ خرداد ۲۵, شنبه

سکس یه آقا پسری با خاله جونش

اسم من هومن هست و 26 سالم هست. علت این که می خوام این داستان رو براتون بگم اینکه اولاً همیشه دوست داشتم این داستان رو تو این سایت برای شما بنویسم و ثانیاً چند داستان در مورد سکس خانوادگی و مخصوصاً سکس با خاله تو سایت هست که امیدوارم با این داستان این مجموعه کامل تر بشه  و حالا این هم از داستان سکس من و خاله طاهره:
جریان مربوط به تابستون سال 83 می شه. خاله من 43 سالش هست و خیلی اندام و قیافه سکسی داره والبته خیلی هم پولدار هست.
اون 3 تا بچه داره و من همیشه به علت دوستی زیاد با پسرخاله هام خیلی به اونجا رفت و آمد دارم.
من همیشه تو کف خالم بودم، خیلی از مواقع سعی می کردم(مخصوصاً زمان دانشجویی) صبحها که می دونستم به جز خالم هیچ کس خونه نیست برم اونجا تا اگر احیاناً میره حمام از سوراخ درب حمام اون بدن رویایی رو نگاه کنم و لذت ببرم.
یا مثلاً خانواده خالم چون به من اعتماد کامل دارند همیشه وقتی می رفتند مسافرت یه کلید به من می دادند تا در نبودشون به اونجا سر بزنم.
من هم از فرصت استفاده می کردم و با لباسهای زیر خالم چند بار حسابی جق می زدم و دلی از عزا در می آوردم.
تابستون سال 83 که شوهر خالم به سفر کاری رفته بود. مامانم به خاله طاهره زنگ زد و گفت: ما می خوایم بریم لواسون( ما اونجا یه ویلا دارم) شما هم بیاید بریم که اونها هم گفتند باشه.
همه تا شب توی ویلا بودیم و قرار بود که 2 شب هم اونجا باشیم که شوهر خالم ساعت 10 شب به موبایل خاله زنگ زد و گفت به کپی پاسپورت بچه ها احتیاج پیدا کرده و حتما همین امشب باید کپی پاسپورت ها رو براش فکس کنن در نتیجه خاله بایستی حتما بر میگشت تهران.
چون تمام بچه ها رفته بودند قدم بزنند و من چون حوصله نداشتم نرفته بودم قرار شد من و خاله برگردیم تهران و شب رو هم تهران باشیم و صبح برگردیم به لواسون.
ساعت 11 شب از لواسون حرکت کردیم به سمت تهران. همش پیش خودم می گفتم چی می شه من و این پری دریایی با هم سکس کنیم ولی نمی دونستم که امشب رویای من به حقیقت می پیونده.
تو همین افکار بوده که یه دفعه خاله گفت : هومن یه سوال کنم راستش رو می گی؟
گفتم : البته خاله جون.
خاله گفت: دوست دختر داری؟
گفتم: نمی دونم چی بگم خاله جون. چون اگر بگم آره که می گید بده(خاله من یه مقدار مذهبی هست) و اگر بگم نه هم دروغ گفتم(اتفاقاً من اون موقع یه دوست دختر توپ داشتم)
خاله گفت: نه عزیزم.اگر فقط با یکی باشی خوبه ولی به شرط اینکه فقط یه دونه باشه و هر روز با یکی نباشی (این حرف خاله برام خیلی جالب بود چون اولین بار بود که اینو ازش می شنیدم)
تا تهران به همین صحبتهای معمولی گذشت و رسیدیم به خونه خاله طاهره. خاله سریع کپی پاسپورتها رو فکس کرد و گفت : من می رم یه دوش بگیرم.
داشتم از شوق می ترکیدم چون می تونستم باز خالم رو لخت ببینم.اون به حمام رفت و من سریع از سوراخ درب حمام شروع به تماشا کردن اون کردم.اولش بلوز و شلوارش رو در آورد و بعد سوتین و شورت سفیدش رو به کناری انداخت و به زیر دوش رفت.
داشتم از شدت شهوت می ترکیدم. کیرم رو در آوردم و در حالی که داشت منفجر می شد مرتب می مالوندمش و از دیدن اون صحنه رویایی لذت می بردم.
همینطور داشتم خاله طاهره رو می دیدم و جق می زدم که کم کم داشت آبم می اومد و دیگه آخرهای کار بودم که چشمام رو بسته بوده و می خواستم موقعی که آبم می یادش در فکر کردن اون باشم که یه دفعه صدای باز شدن درب حمام رو شنیدم. وای خدای من چی می بینم. خاله برای برداشتن حوله درب حمام رو باز کرد و من رو کیر در دست جلو حمام دید!!!
داشتم سکته می کردم. یه دفعه خاله که بدنش رو پشت درب قایم کرده بود داد زد: زود پاشو گم شو تو اتاق.
وای خدای من چه آبرو ریزی شده بود. یعنی اون می خواد چی کار کنه؟ داشتم از ترس می مردم و همش تو این فکر و خیال بودم که اون می خواد چی کار کنه. من رفتم و نشستم توی اتاق پذیرایی و بعد از حدوداً 10 دقیقه خاله اومد. از صورتش می شد فهمید که اون هم یه کم ترسیده ولی معلوم بود که عصبانی هست. بدون اینکه چیزی بگه نشست کنارم و بعد از چند لحظه و در حالی که من سرم رو پایین انداخته بودم گفت: چرا این کارو کردی؟
من هیچ چیزی جواب ندادم و اون باز اینو ازم پرسید و من در جوابش گفتم: ببخشید.
اون گفت: ببخشید بدرد من نمی خوره و من علتش رو می خوام بدونم.
گفتم: قول می دید همیشه بین خودمون بمونه.
گفت: قول می دم
گفتم: قول قول که ناراحت نشید و به کسی هم نگید.
گفت: قول می دم ولی به شرط اینکه همه چیز و به من بگی.
بدش من نزدیک به نیم ساعت همه چیز و میزان علاقم به اون رو براش توضیح دادم و گفتم که تقصیر خودم نیست و توی این همه آدم از تو خوشم می یاد.
و بعدش اون در حالی که آرومتر شده بود گفت: که هومن جون من خاله تو هستم و از طرفی شوهر دارم و باید اینو درک کنی.
من گفتم: خوب آخه چی کار کنم. خودم همه اینها رو می دونم ولی نمی تونم جلوی این علاقم رو بگیرم. اگر حتی فقط بزارید هر چی می خوام ببوسمت شاید کم کم با همین قانع بشم و دیگه از سرم بیوفته(می دونستم اگر بتونم راضیش کنم کم کم می شه پیش رفت کرد)
گفت: نه اصلاً نمی شه. مگه من نگفتم به هیچ وجه همچین حرفهایی نزن.
و من خیلی بهش التماس کردم. خیلی زیاد. و تونستم راضیش کنم که حداقل بزاره لبهاش رو ببوسم.
البته گفت: فکر نکنی دیگه هر کاری بخوای می تونی بکنی یا اینکه هر روز بیای لبهای من رو کبود کنی.
من که از خوشحالی تو پوست خودم نمی گنجیدم گفتم: فقط شما بزارید من ببوسمتون بقیش حل می شه(یقین داشتم اگر بتونم کم کم روم بهش باز بشه می تونم خیلی کارهای دیگه باهاش کنم)
صورتم رو آوردم جلو و نزدیک لباش کردم. وای خدای من. داشتم از حرارت ذوب می شدم. این لحظه رو توی خواب هم نمی دیدم. لبام رو گذاشتم رو لباش. مثل عسل شیرین بودند. نمی دونم چقدر طول کشید ولی یکی از بهترین لحظات زندگیم رو تجربه کردم.
کم کم به زیر گلوش رفتم و وقتی اونجا رو مکیدم یه آه کوچک کشید و کم کم داشت به صورت ناله در می آمد و فهمیدم تحریک شده ولی خودش زود من رو عقب زد و گفت: دیگه بسه. بعد سریع پاشد و رفت تو اتاقش.
من که حسابی راست کرده بودم دستم رو روی کیرم گذاشتم و با مالوندن اون در فکر دست آورد بزرگ امشب بودم.
ساعت نزدیکیهای 1 صبح بود و من رفتم تلویزیون رو روشن کردم و شروع کردم به نگاه کردن. بعد از چند دقیقه خاله از اتاقش اومد بیرون و در حالی که یه لباس خواب کوتاه تا بالای زانو که شورت و سوتینش کاملاً مشخص بود رو بر تن داشت آمد نشست توی حال.
هیچ کدام حرفی نزدیم و من دیدم کم کم شاید بشه استفاده کرد رفتم کنارش نشستم.
یه دفعه مثل اینکه از آدم ناراحت باشه گفت: هومن چرا آخه این کارو کردی. پسر بی عقل حالم رو خراب کردی!
گفتم: یعنی چی خاله جون؟
گفت: تو که استادی پس چرا خودتو به نفهمی زدی؟
یعنی نمی فهمی چی شده؟ تحریکم کردی بچه جون.
وای خدای من. چی می شنیدم. به من گفت تحریک شده.
دیدم بهترین فرصت رو به دست آوردم. سریع دستم رو دور گردنش حلقه کردم و گفتم: خاله تو رو خدااینقدر من و خودت رو اذیت نکن. هیچ کس از رابطه من و تو مطلع نمی شه. بیا سعی کنیم از این رابطه لذت ببریم. مطمئن باشید همیشه بین من و شما می مونه.
خاله هیچ چیزی نگفت و من خودم رو بهش چسبوندم و لبم رو گذاشتم رو لباش. وای خدای من مثل آتیش بود. کیرم مثل برق از جاش بلند شده بود. مثل سنگ سفت شده بود.
کم کم به زیر گردنش رفتم و تمام گردنش رو مکیدم. دیگه آه و نالش شروع شده بود و من هم یه دستم رو آروم گذاشتم روی سینه هاش و خیلی آروم شروع به مالوندن کردم که یه دفعه گفت: خاله جون اینجا نه. بریم تو اتاق. هر دو پا شدیم رفتیم تو اتاق خواب خاله و در رو بست و فقط یه چراغ خواب کم نور روشن کرد.
نمی دونم چه شکلی رفتم طرفش و باز شروع به لب گرفتن کردیم.
هر دو مثل دیونه ها به جون هم افتاده بودیم. در همون حال لباس خوابش رو در آوردم و خوابوندمش روی تخت که گفت: عزیزم لباسات رو در بیار. من لباسهام رو به جز شرتم در آوردم .
بعدش خوابیدم روش و شروع کردم تمام بدنش رو از پایین خوردن. معلوم بود خیلی لذت می بره. یه مقدار سینهاش رو از روی سوتین مالوندم و در حالی که یه کم به سمت بالا خم شده بود سوتینش رو باز کردم. مشغول خوردن سینه های خاله عزیزم شدم.
چقدر شیرین بودن. همینطور که این کارو کردم آروم آروم به پایین آمدم و دور بهشتیش رو می بوسیدم.
وقتی شروع کردم بهشتیش رو خوردم دیگه داشت جیغ می زد و همش قربون و صدقم می رفت.
میگفت: بخورش قوربونت برم. بخورش عزیز دلم…
بعد از اینکه حسابی براش خوردم گفت بخواب و در حالی که شورتم خیس خیس شده بود شرتم رو در آورد و شروع کرد برام ساک زدن.
آخ که چقدر ماهر بود. خیلی با ولع این کار رو می کرد(بعدها بهم گفت که بر خلاف خودش شوهرش از این کار خوشش نمی میومده)
خیلی خوب این کار رو انجام می داد و معلوم بود خیلی دوست داره.
بعدش به اون گفتم می خوام بکنمت و اون در حالی که یه لب ازم گرفت به صورت طاق باز خوابید. خودش کیرم رو به داخل بهشتیش هدایت کرد. خیس خیس بود و خیلی داغ.
جاتون خالی تا حالا اونقدر لذت نبرده بودم. خاله طاهره هم که از بس جیغ می زد داشت نفسش بند می اومد و غرق لذت بود. کم کم سرعتم رو تند کردم و همینطور اون رو می بوسیدم. که گفت : حالا تو بخواب و من بشینم روت. این کارو کردم.
این طوری هم خیلی حال می داد. کیرم تا ته می رفت توی کسش و مثل قبل همش قربون صدقم می رفت.
یه دفعه بدنش شروع کرد به لرزش و در حالی که من رو تو بغلش گرفته بوداز فرط شهوت جیغ می زد و بعدش آروم شد که فهمیدم ارضاء شده.
یه کم بعدش به خاله گفتم: من کم کم داره آبم می یاد و اون از روم بلند شد و در حالی که سریع برام ساک می زد تمام آبم رو توی دهنش خالی کردم و اون هم تا آخرش رو خورد و بعدش هر دو تا صبح تو بغل هم خوابمون برد.
صبح با هم رفتیم حمام و توی حمام هم یه بار دیگه کردمش.
توی راه که داشتیم بر می گشتیم لواسون ازم تشکر کرد و گفت که خیلی لذت برده.
منم بهش گفتم: خاله جون دیدید که خوبه و برای هر دومون لذت بخشه.
خاله گفت: از این به بعد مواقعی که با هم تنها می شیم بهم بگو طاهره و نمی خواد بگی خاله.
بعد از اون جریان تقریباً هفته ای دو بار با هم سکس داریم و هر دو از این وضعیت کاملاً راضی هستیم

کردن خاله


 

سلام اگه داستان قبلی منو خونده باشید هم سلیقه هم مدل خونه مونه یه مارو میدونید یه بار دیگه میگم ما یه آشپزخونه داریم که بعد از اون یه پله میخوره و میره تو رختکن و حموم خاله مادرم مهمونی اومده بود یه چند وقتی خونه ما یه روز بود صبح از خواب بیدار شدم اومدم پایین دیدم شیر آب واز سریع رفتم پشت در حموم دیدم بله خاله خانوم رفته حمام و مادرمم سر کار گفتم بابا دمت گرم سریع تلفن رو ورداشتم بهرام همسایه طبقه پایین مونو صدا کردم که بیاد بالا اومد و گفت قضیه چیه گفتم خالم خونمونه و رفته حمام خونه خالیه بیا یه چند تا عکس سکسی ببینیم نمی خواستم رک برم سر اصل مطلب یه چنتا عکس سکسی Granny دیدم و سر شوخی رو با بهرام واز کردم که آی خالتو بخورم و از این جور صحبتا اونم جواب مارو داد و شوخی شروع شد که گفت:
خالتو برم تو حموم بگیرم بکنم .خلاصه ما روفتیم تو آشپزخونه و خوابیدیم کف که از لای درز پله حمام تو رو ببینیم بهرام هم حشرش زده بود به تشر اونم میخواست ببینه که من بلندد شوم ووایسادم عقب و بهرام اومد جلو اون موقع رو 2 تا پاش نشسته بود داشت شیکمو و کس رو لیف میکشیدبهرام بنده خدا کف و خون قاطی کرده بود رو یه پهلوش خوابیده بود داشت نگاه میکردو جق میزد که گفتم بیا نوبت منه داشتم نگاه میکردم که بلند شد داشت صورتشو لیف میکشید چون کفی بود چشاشو بسته بود منم تو همون بین در رو یواشکی واز کردم و از فاصله یه متری کس خاله رو دید میزدیم تو همون بین یه کله آبه بهرام بد بخت اومد داشت کاره خاله تموم میشد که در رو دوباره بستم.
سریع بهرام اومد بخوابه که ببینه چه خبره از لای در که در رو باز کرد و خالم بهرام رو دید آقا بهرام یک دفعه ای بلند شد خدا وکیلی سرخ شد سفید شد کبود شد اما خالم منو ندید صبر کنید.
از خالم بگم یه خانوم 45 ساله طلاق گرفته یه تپول البته یه کم جوش جوشی
تا من اون صحنه رو دیدم سریع رفتم عقب و بهرام و خالم موندن فکر نمیکردم یه زن به اصتلاح مذهبی اون رفتار رو بکنه که گفت:
چرا زیر زیرکی بیا تو ریده بود به خودش به هر حال رفت تو حمام و در رو بست منم سریع رفتم ببینم چه خبره که دیدم کله این بد بخت رو داره به زور میکنه تو کسش که بخور و بخور بهرام که کیرش داشت از شق درد میترکید حالا از ترس خواب خواب بود اما از سر ناچار داشت میخورد نم نم بعد از 5 6 دقیقه که دیگه خالم داشت داد و بیداد میکرد کیر بهرام م بلند شد تو همین وضعیت یه دفعه شیرجه زد رو کیر بهرام آی داشت میخورد حالا دیگه آبم 10 بار بود که تا سر کیرم اومده بود و جلوش رو گرفته بودم هم خایم درد گرفته بود حشرم زده بود بالا بهرام لاشی هم که انگار منو یادش رفته بود دیگه دل رو زدم به دریا رفتم تو جفتشون شکه شدن خالم ریده بود به خودش با فش و بد بیراه ازم خواست برم بیرون سزیع بهرام رو بیرون کردم و خالمو با همون وضعیت از حموم کشنمش بیرون و آوردمش سر کامپیوتر مونده بود که میخوام چی کار کنم بنده خدا اونم حشرش خوابید اما من تازه وب رو وصل کردم شروع کردم به تنظیم کردن و نم نم با لب گرفتن و سینه هاش رو خوردن سکس رو باهاش شروع کردم اگه شما میدونستید این خانم چقدر حزب الهی بود عین اول من شکه میشدید. من اون موقع داشتم سینه های گندش رو میخوردم و با print scrn عکس مینداختم حالا اگه ببینم نظر مظراتون چطوره و بتونم عکس رو از نظر اطلاعاتی درستش کنم (سانسور) میذارمش بریم سر اصل مطلب.
نم نم داشت صداش در میومد و سر سینه اش صفت میشد گذاشتمش رو تخت و وب رو تنظیم کردم و با برنامه HyperCam داشتم فیلم میگرفتم یه سره رفتم سر کسش انقدر کس اش رو لیسیدم که قسم میخورد تو رو جون مادرت بیا بکن دیگه خلاصه رفتیم رو کار…..
ادامه دارد

عین سگ پریدم روش با یه دستم سینه هاش و میمالیدم و و لب میگرفتم هر دو مون رو پهلو خوابیده بودایم پاشو انداخت رو پام و قشنگ لاش واز شد بدون این که خودمون بخوایم کله کیرم رفت تو کس داغ داغ داغ خاله با یه کم زور قشنگ وارد شد تمام بدنش صفت شد ازم خواست تا تکون نخورم نم نم بعد از 1 2 دقیقه شروع کردم به تلمبه زدن از موقعی که تلمبه زدم تا آخر لبم رو لب اش بود خیلی حال میداد تجسم کنید با یه دست سینه های چاق خاله دستت باشه با یه دست هم کیرتو داری میذاری اون تو لبت هم که رو لب قلوه ایش باشه خلاصه یه 5 دقیقه ای بود که داشتم تلمبه میزدم
آخ چشتون روزه بد نبینه بد بد هم نه خوب بود همچین انگار آب جوش ریخته باشن رو کیرم وقتی لیرزید و ارضا شد سینه هاش شده بود سنگ کیر من هم سوخت اما از جنبه خودم خوشم اومد که تا 5 دقیقه بعدشم داشتم میتلمبیدم
خلاصه آقا بعد از ارضا شدنش اومدم روش داشتم تلمبه میزدم.

نمیدونم تجربه کشتی دارید یا نه اما برا بارانداز تو کشتی باید حریف تو انقدر صفت به دنده هاش فشار بیاری که دستش از تشک جدا شه آقا ایشون هم منو همچین گرفته بود تو بغلش فشار میداد که انم در اومد

بعدشم ارضا شدم آقا اون تو لیز انقدر لیز بود که فکر تلمبه زدن رو هم میکردی کیرت نا خود آگاه میرفت و میامد بیرون بعد از ارضا شدنم همچین با یه زن 29 سال از خودم بزرگتر عشق بازی میکردم که دیونه شده بود میزون تا یه ساعت فقط داشتیم لب و ماچ و ماچ بازی میکردیم آخر دیگه نا نداشتم بلند شم همون طوری کنارش افتاده بودم اومد در گوشم و گفت میخوام همیشه فقط برای خودم باشی و اومد ماچم کنه سریع روم رو برگردوندم طرفش و تبدیل شد به لب نم نم اون اومد روم داشت ریقم در میومد اما خیلی حال داد و ازم خواست تا برم خونه اون 3 ماه تابستون رو زندگی کنم الان یه 2 3 هفته اس کارمون شده عشق و صفا یه بار هم بهرام و آوردم که ناکام از دست نره اما حالا یه 3 طبقه خالی منو و خاله عشق و صفا.


 


 

داستان سکس از یه دختر خاله ویه پسر خاله

سلام ، اسم من سهيله .
اين خاطره اي كه براي شما تعريف مي كنم براي بار اول براي شما Fire Kos محترم مي فرستم . مربوط مي شه به چند سال پيش.داستان از اين قراره كه …
من سال ها پيش كه خيلي كوچيك بودم رفته بوديم خونه خالم در شيراز كه يك پسر و يك دختر دارند و من با پسر خالم خيلي راحت بوديم . شب ها كنار همديگه مي خوابيديم و معاملامونو به هم نشون مي داديم و با اونها ور مي رفتيم يك بار كه از اين كارها مي كرديم يكدفعه دختر خالم كه چهار سال از ما دو تا بزرگتر بود خيلي آروم اومد تو اتاق و مچ مادو تا رو گرفت . ما زير پتو بوديم شلوارامونو كشيديم بالاوبعد از جامون بلند شديم . اول خيلي آروم كه كسي بيدار نشه ما رو دعوا كرد و گفت به خاله مي گم داشتيد چه كار مي كرديد؟ با كلي خواهش و منت راضي شد چيزي نگه به شرط اينكه ما دوتا معاملامونو به اون نشون بديم . ما يه نگاهي به هم كرديم و خيلي خجالت مي كشيديم ولي بعد از چند ثانيه دختر خالم با كمال پررويي اول شلوار منو و بعد شلوار برادرشو كشيد پايين . اون موقع معامله من خوابيده بود و اينم بگم كه معامله من يه دو، سه سانتي از پسرخالم بزرگتر بود . بعد گفت شما با اينها بازي مي كرديد بعد با يه دست واسه برادرشو كه راست شده بود گرفت با يه دستشم مال منو ( وقتي دستش به كيرم كه اون موقع دودول بود) خورد يه دفعه راست شد گفت : به به واسه دختر خالت راست ميكني ؟ اون موقع من چيزي نفهميدم . بعد گفت صريع بريد دستاتونو بشوريد و بگيريد بخوابيد و ديگه نبينم از اين كار ها بكنيد .
از او قضيه سال ها گذشت تا سال پيش بعد از چند بار كنكور دادن توانست دانشگاه گرگان
كه ما اونجا ساكن بوديم قبول شه . و با مادرم قرار گذاشته بود كه پنج شنبه ها هر هفته بياد خونه ما و يه حموم و استراحتي بكنه . (شما كه وضع خوابگاهاي دانشگاه رو مي دونيد)ما تو خونمون اتاق زياد داريم و قرار شد دختر خالم تو اتاق خواب كناري من بخوابه . از مشخصات دختر خالم بگم يه ذره تپل بود سينه هاي گوشتي خيلي بزرگي داره ، البته تا اون موقع من از روي لباس مي ديدم كه داشت لباساشو پاره ميكرد و يك كون كه تو اون سن و سال ها كم پيدا مي شد . من كه پيش دانشگاهي مي خوندم بعضي وقتها براي اينكه سينه هاي گرد قلمبشو ديد بزنم دقيقاْ شباي پنج شنبه جلوي بابا ، مامانم از اون سوالات درسي مي پرسيدم ، مادرمم مي گفت : اذيتش نكن اومده استراحت كنه . ولي دختر خالم با كمال اشتياق مي گفت: اشكال نداره ، شايد بتونم كمكش كنم ، كه مادرم مي گفت: پس بريد تو اتاق اينجا سرو صداي تلويزيون نمي زاره درس بخونيد .
البته دختر خالم تو خونه ما روسري نمي ذاشت و خيلي راحت جلوي منو پدرم مي گشت . يك شب كه تو اتاق داشتيم مثلا درس مي خونديم بهش گفتم يه سوال بپرسم راستشو مي گي ؟ گفت : تا چي باشه ؟ گفتم تا حالا با كسي رابطه داشتي ؟ يكم ناز كرد گفت بين خودمون باشه . من يه بار تو شهر خودمون كلاس كنكور كه مي رفتم با يه پسره يه كارايي كردم و هنوز هم با هم رابطه داريم . قراره بياد خواستگاريم .
انگار رو كل تنم آب يخ ريخته باشند . ديگه چيزي نگفتم و اون شب همش به ياد دختر خالم با خودم ور مي رفتم .
ساعت دونيم نصفه شب بود ، داشتم به خودم مي گفتم دوست داره كه داره منم مي شم دوستش كه يكدفعه از اتاقش كه ديوار به ديوار من بود يه صدايي اومد .ساعتو نگاه كردم ديدم دونيم شبه . اكثر شبا در اتاقشو قفل مي كرد . رفتم پشت درش يواشكي در زدم كه اگر خوابه برم تو يه ديدي بزنم و اصلا منتظر جواب نبودم كه ديدم با صداي تقريباْ بلندي گفت كيه ؟ مونده بودم چي بگم ؟ گفتم: منم . گفت در باز بيا تو .
ديدم روي تخت طاق باز درازكشيده و يه پارچه توري رو خودش انداخته و با يه شرتو كرست خوابيده . شرتش خيس شده بود معلوم بود كه با خودش داشته يه كارهايي ميكرده . آروم درو بستم اومدم كنارش رو تخت نشستم . گفتم يادته چند سال پيش حال منو داداشتو چه جوري گرفتي ؟ يه دفعه يه خنده مليحي كرد و گفت الان خيلي بزرگ شده نه ؟ بعد آروم دستشو گذاشت رو شلواركم و با كيرم بازي مي كرد.
منم دستمو گذاشتم روي كسش گفتم تو هم امشب داشتي يه كارهايي مي كردي .
توريو زدم كنار رو پاهاش نشستم بعد آروم سرمو نزديك لباش كردم و شروع كردم به خوردنشون . اونم آروم كرستشو و تي شرتمو در آورد همين كه سينه هامون به هم خورد يه آهي كشيد كه نگو . شروع كردم به خوردن سينه هاي گندش . در عرض چند ثانيه مثل يه توپ هفت سنگ كمي بزرگتر شد .
دستمو آروم زدم به كسش كه ديدم همينجوري شر شر آب مي ريزه گفتم : طفلي مامان منو بگو كه چرا هر وقت مي ري ملحفه هاي تو رو مي شوره.يه خنده با خجالتي كرد و بعد دستمو زد كنار و شلوارك و شورتمو كشيد پايين گفت : حالا با اين بازي كردن داره .سرشو يه ماچ كردو كرد تو دهنش . من تعجب مي كردم خيلي قشنگ ساك مي زد . تو دلم گفتم فكر كنم با دوستشم چند بار آره .
تو اين فكر بودم كه گفتم يه لحظه صبر كن آروم از روش بلند شدم و بعد از مطمئن شدن از اينكه كسي بيدار نيست رفتم تو اتاقم و به كيرم اسپري زدم و سريع برگشتم
ديدم جاشو تميز كرده منتظره منه . گفت : كجا رفتي ؟ گفتم : هيچ چي ولش كن ؟
درو كه قفل روش بود قفل كردم و لبه تخت آوردمش پاهاشو با دستام دادم بالا شروع كردم به خوردن كسش . بعد از چند دقيقه ديدم دوباره شيرفلكه باز شد و داره به ارگاسم مي رسه سريع كيرمو با آبش خيس كردم و نصفه كيرمو گرفتم كه تا ته فرو نكنم كه پردش پاره بشه .
با همون صداي حشريش گفت بكن تو پرده ندارم . اينو كه گفت ديگه هيچي حاليم نشد چنان فرو كردم توش كه پتويي كه تو دهنش داشت گاز مي زد يه تيكش پاره شد ، صداشو شنيدم . بعد شروع كردم به تلمبه زدن ديگه خسته شدم و هنوز خبري از آبم نبود . گفتم برگرد از اون خوشگله هم بزارم . گفت نه تا حالا ندادم . گفتم خيلي حال مي ده و معطل نكردم از روي ميز آرايشش يه ذره كرم به كيرم زدم يه ذره هم سر انگشتم آوردم به پشت خابوندمش . كيرمو گذاشتم لاي كونش . كيرم گم شد خيلي توپل بود . با ناز گفتم اصلا كمكم نمي كني ؟ دو دستي كونشو باز كرد . ديدم سوراخش بين دو تا كو قاف قايم شده و به ظاهر خيلي تنگ بود.
با دستي كه كرم داشتم آروم دور سوراخشو ماليدم و بعد كردم تو كونش ( كونشم تميز بود انگار مي دونست چه شبيه امشب ) سر كيرمو گذاشتم سر سوراخش فشار دادم ديدم تو نميره ، بازم فشار دادم ديدم نه . رفتم كرمو آوردمو نوك كرمو كردم تو كونش فشار دادم . گفت : چه كار مي كني ؟ گفتم چيزي نيست . بعد گفتم يه كم زورمي زني؟ زور كه زد همين كه كرم داشت مي زد بيرون با فشار كيرمو كردم تو يه داد كوچيك كشيد بعد سريع كونشو ول كردو منو هل مي داد . منم بدون حركت نگه داشتم گفتم ديگه درد نداره تموم شد بعد از چند لحظه آروم شروع كردم به تلمبه زدن . انگار كيرم داشت آب مي شد اونقدر كه تنگ بود .كه بعد از چند لحظه آبم داشت مي آومد آروم گفتم بزار ديگه فردا مامان ملحفتو نشوره همون تو خاليش كنم .
اونم يه خنده اي كرد . چند دقيقه اي رو رو هم خوابيديم . از اون به بعد پنج شنبه شبا ديگه تنها نبوديم . تا بعد از يه سال با شوهرش نامزد كردند و …..
منتظر داستانهاي من ديگه نباشيد چون اين اولين و آخرين سكس به قول شما نامشروع بود .
يه سال بعد با كسي كه دوستش داشتم ازدواج كردم . من قبل از ازدواج خيلي جلق مي زدم ولي هيچ وقت مثل وقت هايي كه با خانومم حال مي كنم ارضا نمي شم .
اگه مي خوايد تو زندگي مشتركتون هيچ وقت نارضايتي جنسي نداشته باشيد سعي كنيد از تحريك مصنوعي پرهيز كنيد چون بعد از ازدواج مي فهميد چي شده ؟
به اميد سعادتمندي همتون .
سهيل.